امشب از آسمان دیده ی تو روی شعرم ستاره می بارد در زمستان دشت کاغذها پنجه هایم جرقه می کارد شعر دیوانه ی تب آلودم شرمگین از شیار خواهشها پیکرش را دو باره می سوزد عطش جاودان آتش ها آری آغاز
دوست داشتن است دوست داشتن زیباست از سیاهی چرا هراسیدن شب پر از قطره های الماس است آنچه از شب به جای می ماند عطر سکر آور گل یاس است آه بگذار گم شوم در تو کس نیابد دگر نشانه ی من روح سوزان و آه مرطو بت بوزد بر تن ترانه من آه بگذار زین دریچه باز خفته بر بال گرم رویاها همره مهتاب عشق...
ما را در سایت مهتاب عشق دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : rozhayesharghi بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 15:01